دلتنگی

آیا این تقدیر من است...؟ تا روزها در جاده دلتنگی بنشینم وافسوسِ

 دوری ترا بِخورم. درختان جاده زندگیم در حال خشک شدن هستند.

 افسوس که تو دیگر در کنارم نیستی . افسوس که سرنوشت برای ما

جدایی را رقم زد. افسوس که هر چه بِدوم و بِدوم .. تو دور و دورتر می

 شوی. گفتی ما بدون هم خوشبخت هستیم. اما ... اما خوشبختی من

 در با تو بودن بود. افسوس که خوشی ها تمام شد. افسوس که با هم

 بودنها تمام شد. اما اگر تو بدون من خوشبخت هستی. دوری را تحمل

 می کنم. من وتو دو خط موازی بودیم که هرگز نقاشی پیدا نشد تا دو

 سر ما را عاشقانه به هم برساند. وتا آخراین دنیا موازی خواهیم ماند...

 لعنت با این دنیا...

تولد

تولد هر کودک ، نشان آن است که :


خدا هنوز از انسان ناامید نشده است

از این که دیروز به سلامتی عمو شدم خیلی خوشحالم

امیدوارم به تمام آرزوهای که در

 آینده داره برسه

اسم کوچولو رو گذاشتیم علیرضا

 

 

 

 

رنج

آنچه انسان ها را از پا در می آورد ، رنج ها و سرنوشت نامطلوبشان 

نیست بلکه بی معنا شدن زندگی است که مصیبت بار است .

و « معنی » تنها در لذت و شادمانی نیست ،

 بلکه در رنج و مرگ هم می توان معنایی یافت .


ای دل شباب رفت و نچیدی گلی زعیش


پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

« حافظ »

دعا

*** ای خدایا بزرگ هر روز به یادمان بیاور که از میان همه نعمت هایی که به ما

 ارزانی داشته ای ، بالاترین آن محبت است ، اگر چه کافی نیست که به عزیرانمان محبت

 کنیم . خدایا دل هایمان را بگشا ، نه فقط به روی نزدیکانمان ، بلکه به روی همه انسانها .

  

***خدایا به یادمان بیاور آن آدم بی تفاوتی که هر روز در یک گوشه نشسته و گدایی می

 کند ( در حالی که باید کار کند ) اسیر اعتیادی است که ما فقط میتوانیم آن را در وحشتناک

 ترین کابوس شبانه مان ببینیم .

 

***کمکمان کن تا به خاطر آوریم آن زوج پیری که آهسته و با زحمت در راهروی

 فروشگاه ( ضمن سد کردن راه دیگران ) قدمی می زنند و از لحظات خود بهترین استفاده

 را می برند. (اگرچه نتیجه آزمایش هفته قبل زن نشانگر این بود که آخرین سال خرید

 مشترک آن دو  خواهد بود می خواهند که این لحظه آخر را باهم مزمزه کنند . )

 

***یاری مان کن تا دیر قضاوت کنیم و زود ببخشیم .

    یاری مان کن تا شکیبایی ، همدلی و مهربانی کنیم .

رنگ خدا

آسمان رنگ خدا گشت بیا پر بزنیم


باغ خورشید پراز چلچله ها گشت بیا سر بزنیم


فصل مهمان شدن پنجره ها یادت هست


پشت در جای غریبیست بیا در بزنیم


یک نفر باز مرا در خود من می خواند


پر پرواز نداریم که پرپر بزنیم


باز از مزرعه من بوی علف می شنوم


جای پروانه چه خالیست بیا پر بزنیم

نظر یادتو نره

عاشقان واقعی

عاشقان واقعی
 
شخصی فرشته ای را دید که در دست راستش مشعلی و در دست
 
 دیگرش سطل آبی داشت
 
از او پرسید با آب واتش چه میخواهی بکنی؟
 
فرشته پاسخ داد:
 
با مشعل می خواهم خانه های مجلل بهشت را بسوزانم و با آب اتش
 
جهنم را فرو نشانم
 
آنگاه پی خواهیم برد که عاشقان واقعی خدا چه کسانی هستند